در سال 2001 دولت افراطی و بنیادگرای طالبان سقوط کرد. طرفداران طالبان از همان زمان بیکار ننشستند و عملیات انتحاری خود را شروع کردند.
نقطه هدف عملیات آن ها هیچ محدودهای نداشت. از سربازان آمریکایی تا نیروهای دولتی افغانستان گرفته تا خبرنگاران، اتباع خارجی، و افرادی که به هدفهای بشردوستانه به افغانستان سفر کردند تا مدارس، مساجد، بیمارستانها، خیابانها و حمله به جمعیتهای خیابانی، و کشتن زنان و کودکان.
نکته بسیار با اهمیتی که همیشه برای نگارنده این سطور مسئله بوده، و نتوانسته است جوابی برای آن بیابد، این است که چرا تاکنون از ده ها و صدها تن از افرادی که در عملیات انتحاری (اعم از داعشی یا طالبانی)، دستگیر شدهاند، اما هنوز یک مصاحبه جدی و حتی بحث و جدل جدی، با آنها منتشر نشده است؟
طرح این پرسشهای اساسی که، چرا کودکان را به قتل میرساندید؟
کدام آئین میگوید، کودکان گناهکار هستند؟
چرا به بیمارستانها حمله میکنید و بیماران را به قتل میرسانید؟
چرا در خیابان ها و در معابر عمومی، و در میان جمعیت، افرادی را به قتل میرسانید، که معلوم نیست آنها کیستند، چیستند، چه گناهی مرتکب شدهاند، دارای چه عقیده و آئینی هستند؟ شاید عقاید آنها با فرد انتحاری همراه باشد، گناه او چیست؟
اگر در گوگل فارسی و انگلیسی عناوینی مثل مصاحبه یا گفتگو، بحث یا پرسش و پاسخ با افراد انتحاری، را جستجو کنید، عملاً چیزی نمییابید. در گوگل فارسی دو مصاحبه در سایت آپارات وجود دارد، اما هیچ محتوایی را نشان نمیدهد.
تنها یک مصاحبه با طراح عملیات انتحاری در زندانهای بغداد صورت گرفته، تنها پاسخی که او میدهد، این است که، شیعیان کافر هستند و باید کشته شوند. هیچ بحث و گفتگو و پرسشهای جدیای که عرض کردم در میان نیست. یک مصاحبه هم با یک بمبگذار داعشی در تریبون زمانه منتشر شده است، او بر کافر بودن شیعیان تاکید میکند، و حداکثر حرفی که از زبان او میشنوید این پرسش و پاسخ است:
«آنجا [در قلمرو دولت اسلامی داعش] صحنه سر بریدن هم دیدید؟
پاسخ: بله آنجا صحنه سر بریدن هم دیدیم، آنها روی مموری کارت آورده بودند و خودشان تماشا میکردند.
دلت برای آنهایی که سرشان را میبریدند نمیسوخت؟
پاسخ: نخیر
مطمئنی که دلت برایشان نمیسوخت؟
پاسخ: (پس از مدتی سکوت) نه»
به سادگی میتوان مدعی شد، انتحاریها افراد ناآگاهی هستند، اما نمیتوان مدعی شد، همه کسانی که عملیات انتحاری انجام میدهند، افراد مزدوری باشند.
دهها ویدئویی که از انتحاریها وجود دارد به خوبی روشن میکند که اغلب آنها به خاطر عقاید و باورهای خود، عملیات انتحاری انجام میدهند.
اما، صرف داشتن عقیده همه واقعیت نیست. واقعیت دیگر که مهمتر است، بازماندگی از جریان توسعه، فقر اقتصادی و فرهنگی، و تضادهای اجتماعی است.
علاوه بر این، نمیتوان از تضادهای جهان فقیر و جهان غنی چشم پوشی کرد. در دو مقاله جامعه شناسی تروریسم به تفصیل این تضادها را شرح دادهام .
اما واقعیت این است که تضادهای جهان فقیر و جهان غنی در دهههای پیشین، و افزایش سطح آگاهیهای اجتماعی و آگاهی از وضعیت طبقاتی به موجب گسترش شبکههای اجتماعی و انتشار اطلاعات، وضعیتی نیست که دیگر برای مردمان محروم و ستمدیده در این کشورها قابل قبول باشند.
آنها به حق و به درستی بخشی از این محرومیتها و تضادها را ناشی از بهرهکشیهای جهان غنی نسبت به جهان فقیر میشناسند.